دین نباید وسیله داد و ستد شود
مهراب صادق نیا در گفتگو با شفقنا:درجامعه ای که دین لقله زبان های شده باشد حاکمیت در چنین جامعهای بیشتر بر روی نمادهای دینی تمرکز میکند و معیاری برای ارزیابی معنویت درونی ندارد. در این جامعه دین به یک کالا تبدیل میشود یعنی یک داد و ستدی صورت میگیرد. شهروندان با تن دادن به شعائر دینی به نوعی از حاکمیت وجاهت و مشروعیت می خرند و سعی در حفظ جان و مال خود می کنند؛ برای مثال در مناسک دینی شرکت میکند برای اینکه بتواند منصبی در حاکمیت بگیرد یا اینکه دستکم از نظر این حاکمیت مشروعیت پیدا کند. یا به بیان شما احساس امنیت روانی و آرامش داشته باشد. شهروندان چنین جامعهای از نمادهای دینی مانند کالا برای دادوستدی با حاکمیت استفاده میکنند مثلا ظاهر دینی به خودشان میگیرند. شما حجاب از نگاه دینی را در نظر بگیرید. چیزی که اصل است، عفاف است لذا میگوییم چادر یک الزام است. در اینجا مرادمان طریقیت چادر است چون چادر عفاف درونی آدمها را نشان میدهد. می توان اینطور فرض کرد که کسی با پوشیدن چادر با حاکمیت معامله کند. یعنی چادرمی پوشد تا به حاکمیت بگوید من نظام ارزشی تو را قبول دارم اما به لحاظ ارزشی، وجودی و شخصیتی هیچ التزامی به عفاف و معنای درونی چادر ندارم. یا کسی نماز میخواند صرفا به این دلیل که بگوید من به گروه دیندارن تعلق دارم تا بتواند از مزایای پیوستن به این گروه استفاده کند ولی از روحی که باید یک نماز داشته باشد که تنهی عن الفحشا و المنکر است، فاصله دارد. دین در اینجا نقش کالا را دارد. منظورم از دین، نمادهای دینی است که امام میفرماید لقلقه زبان است. این لقلقههای زبان و این تظاهرهای دینی نوعی معامله هستند و حکم نوعی کالا را دارند که ما به همدیگر میدهیم تا مشروعیت بخریم و امنیت داشته باشیم.دردهههای اخیر دو اتفاق در حال وقوع است که ما میتوانیم آنها را آسیبهای عاشورا بنامیم. یک آسیب منسکگرایی بیش از اندازه، فربهی مناسک یا اصالت پیداکردن مناسک است که در جامعه ما متاسفانه خیلی به چشم میآید. تابلوی راهنمایی و رانندگی نمادی است که معنایی را به من منتقل کند. حال اگر من چنان شیدای این تابلو شوم که از پیامی که این تابلو به من منتقل میکند، غافل میشوم و ممکن است درخطری بیفتم که این تابلو نیز آنجا هست؛ به این مسئله نمادگرایی میگویند. البته همه ادیان منسک دارند، اما همه ادیان به مناسک به عنوان زبان نگاه میکنند؛ زبانیکه بهوسیله آن نظام ارزشی و نظام اخلاقی خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکنند. اگر این مناسک خودشان اصل شوند و اصالت پیدا کنند، آنوقت معنایی که باید بهوسیله آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد فراموش میشود. باکمال تاسف باید بگویم که منسک گرایی درکشور ما در حال افزایش است و گویی صرف شرکت در هیئت و صرف زدن بیرق سیاه، مهم است؛ البته اینها مهم هستند ولی اهمیتشان در این است که ابزاری برای انتقال یک معنا هستند؛ ما نباید خودمان را از معنایی که آنها منتقل میکنند فارغ بدانیم. برای همین است افرادی میبینیم که در عزاداری شرکت میکنند، اما از نظام اخلاقیای که امام می گوید فاصله دارند.آسیب دوم این است که با کمال تاسف پیوند بسیاری از ما با ائمه در حال تبدیل به یک پیوند عاطفی صرف است. سوگ دینی در شیعه همیشه سه عنصر داشته است: حماسه؛ تعلق و پیوستگی به نظام ارزشی و اخلاقی شیعی؛ سه عواطف و احساسات. این سه مورد دریک عقلانیتی جمع شدهاند. چه بسیار در جامعه امروز ما بیش از دو دهه است که به دو عنصر اولی کمتر توجه میشود؛ یعنی بُعد حماسی و تعلق و اخلاقی به نظام تشیع کمرنگ شده و تا دلتان بخواهد به بُعد عاطفی توجه شده، همین باعث شده پیوند بسیاری از ما با امام حسین و امام علی تبدیل شده به پیوند عاطفی.
ما پشت شیشه ماشینمان مینویسیم فدای لب تشنهات یا حسین، ولی با همین ماشین از چراغ قرمز رد میشویم، قانون را مراعات نمیکنیم، بوقهای نامربوط میزنیم، عابرپیاده را میترسانیم و احیانا برخی ممکن است با همین پشت نوشته مزاحم نوامیس مردم هم شوند. این نشان میدهد که پیوند عاطفی قوی شده ولی حواسمان نیست که پیوند عاطفی، اگر من را شبیه امام حسین نکند هیچ ارزشی ندارد. عشق وقتی خاصیت دارد که مماثلت بیاورد. من وقتی براساس پیوند عاطفی شبیه امام نشوم، این عشق کم بهاست. برای همین ما بهجای توجه به امامان به عنوان یک کانون اخلاق، به آنها توجه میکنیم بهعنوان یک کانون عشق و محبت که صرفا هم لقلقه زبان است؛ چون اگر عشق واقعی باشد مشابهت هم میآورد.